راههای مقاومت: سکشوالیته در هجوم پورنوگرافی و تخیل اندامهای زنانه
نرینگی، مدت زیادی به دلیل عدم ارضای امیال و کنش جنسی مفهوم انتزاعی است. در ساختار دانایی پیش مدرن، سکشوالیته یک پیشفرض است. زیرا این پیشفرض، در تعامل کور میان پیشفرض های پیشمدرن و سوژه انتزاعی، بازتولید میشود. نرینگی عامل محوری سکشوالیته، به عنوان یک تخیل انتزاعی در گفتمان مسلط جنسی تعریف میگردد. تنها پورنوگرافی است که در سطح تخیل و تصویر آن را جنبه پراگماتیستی میدهد . اگر کمی بیشتر به مفهوم انتزاعیت سکشوالیته و نرینگی که عنصر مهم در تعریف هویت مردانه است، بپردازیم این ایده مطرح میگردد که سکشوالیته و نرینگی به دلیل ممنوعیت و طرد، فرد ناگزیر از پرهیز است: همان گونه که اشتیاق پایان ناپذیر برای پایان این وضعیت دارد. سوژهی انتزاعی این اشتیاق را نمیتواند در آگاهی انتقادیش انعکاس دهد، با شرم و حقارت و در سرکوب و خودداریش بازتاب میدهد. سکشوالیته که به وسیله تخلیه، رها شدن از تنش، احساس امنیت و گسترش لذت(12) هویت مییابد، در گفتمان رسمی با انکار این ویژگیها رو به رو میشود. پس سوژهی انتزاعی براساس کدام گفتمان بدیل به تعریف دو بارهی آن بپردازد؟ تعریف مجدد سکشوالیته تنها در چارچوب تجربه روزمره، عملی به نظر میرسد؛ ولی سوژه برای درهم شکستن انتزاعیت نمیتواند مفهوم گناه و حقارت ناشی از توبیخ وجدانش را دست کم بگیرد. برای احساس امنیت، حوزهی عمومی و خصوصی به رسمیت شناخته شده، مکانهای مناسب نیستند. بایستی در خفا و به دور از چشم دیگران به امیال و تخیلات سرکوب شده و ممنوع پرداخته شود. کاری که تا اندازه زیادی از بار فشارهای جسمی و روانی فرد میکاهد.
تنها فرار از نظارت دیگران به عنوان یک گزینه، برای انکار اختگی و تمایلات لذتبخش سوژه مطرح نیست. یکی از راههای دیگر، انتشار پورنوگرافی و زبان پورنوگرافیک برای ارضای تمایلات و تمسخر اختگی مبتنی بر نظم ترس و وحشت از مجازات گناههای نابخشودنی است. این تمسخر اختگی به انتزاع سکشوالیته اشاره دارد که در اثر پرهیز و خویشتنداری فرد، امیال جنسی به ناگزیر در چارچوب تخیل و بازسازی نمایش رسانهای اندامهای زنانه بازتاب مییابد، و از فراموشی میگریزد. این انتزاعیت بدون انتشار تصاویر رسانهای پا برجاست. برای همین، اگر تخیلات جنسی که برای رهایی از انتزاعیت به پورنوگرافی پناه میآورد، به وسیله ممنوعیت، فشار ومجازات ویران شود، در نمایش بی انتهای رسانهای بازسازی میگردد. همان گونه که در بالا اشاره شد با ویرانی تخیل جنسی، شعور جنسی محدود به کنش آلت مردانه شده و گونههای دیگر کردار و کلام جنسی به دست فراموشی سپرده میشود. اگر چه میلان کوندرا رماننویس چکی این تعبیر را در باره رمان به کار میبرد، اما در باره کنترل امیال جنسی ؛" فعالیت مداوم «فراموشی» باعث میشود تا هر یک از اعمالمان جنبه شبحگونه، غیرواقعی و محو و مبهم داشته باشد. "(13) پورنوگرافی، البته با ابتذال و وحشت وصفناپذیر، به سوژه یادآوری مینماید که غریزهی جنسی موجود است، غریزهای که با ابداع، دیگر غریزه نیست. البته با تکرار و انتشار استعارههای پورنوگرافیک و در حالت طبیعی نمایش رسانهای، رهایی تخیل به مدد تصویر، سکشوالیته را هم از گناه آلودگی میرهاند؛ و هم، پارسایی و ریاضت بیمارگونه عرفی برای خوار داشتن تن را دود میسازد و به هوا میفرستد. با استفاده از این تعبیر مارکس و هم چنان گرفتن تصور گناه از امیال جنسی، ما به چرخش بنیادین در موقعیت سکشوالیته، دست نمییابیم. این جا نوعی از کنایه و طنز در کار است که فرآیند هنجارمند شدن شیوهها و گفتمانهای کنترل و خودداری جنسی را به چالش میگیرد.
همان گونه که پیشتر اشاره شد، پورنوگرافی و دیگر انواع نمایش سکس و اندامهای زنانه، به معنای امکان چرخش در موقعیت فرودست سکشوالیته به لحاظ عمومی شدن نیست، بلکه متوسل شدن فرد به مقاومت با شیوههای گوناگون و امکان به چالش کشیدن نظام اخلاقی مسلط برای بازاندیشی است. این بازاندیشی این پرسش را مطرح میکند وقتی هنجارهای جنسی متعارف نمیتواند همچون میل آزادانهی غریزه در حوزهی خصوصی سوبژکتیویته زیست نماید، پس این هنجارها برای چه کسانی و در چه زمانی ابداع گردیده است؟
البته این پرسش تفاوت دو نسل را به صورت خشونتبار آشکار مینماید. محافظهکاری فرهنگ ناشی از شکل گرفتن هویت به مثابهی دستگاه تنظیم کردارها، هنجارها و باورهای افراد در چارچوب ساختارها و گفتمانهای ارزشی است. این محافظه کاری دارای ظرفیت بالای خشونت، عدم شکیبایی و عدم گفتوگو در حوزهی عمومی میباشد. به ناگزیر پیش از آن که این محافظهکاری، هنجارها و ارزشهای متعارف را به واسطه تعریف آزادیهای فردی، طبقهبندی و اجرا نماید، با آشکار کردن ریشههای متعالی هنجارها و ارزشها، اراده انحصار و خشونت نهادی را قدرتمند میسازد.
از سوی دیگر در این جا به پورنوگرافی به منزله رهایی امیال جنسی از چنگال دستگاههای طرد و ممنوعیت، نگریسته میشود، اما نباید دو نکته فراموش گردد که پورنوگرافی به فرد کمک نمیکند تا سکشوالیته را از احساس گناه و حقارت رها نماید، و به تخیل شادمانهی جنسی مجال بدهد: زیرا نگاه اجتماعی اینگونه است، آن هم در شرایط که صغارت و تولیت بر فرهنگ مسلط حاکم است. البته پیشتر از رها شدن تخیل جنسی از گناه به وسیله نمایش هم در فضای پورنوگرافی و هم نمایش رسانهای و نوشتاری و گفتاری سخن گفته شد. در این جا نوعی از پارادوکس در فرآیند زدایش تصور گناه از امیال جنسی به وسیله نمایش دیده میشود. از یک سو فرد با قبول پورنوگرافی، تخیل جنسی و نمایش اندامهای زنانه و فرافکنی امیال سرکوفته جنسی در اندامها و حرکات شهوانی بازیگران سینما و تبلیغات تجارتی، مفهوم گناه، پرهیز و پارسایی را نقض کرده است. از سوی دیگر حتا با پذیرش اینها، توبیخ و تنبیه درونی، به خاطر زیر سوال رفتن یک ارزش در وجدان فرد ناگزیر به نظر میرسد. پس این پارادوکس کدام سطوح از ناسازی سوژه و ارزش را نشان میدهد و مفهوم گناه چه شمایل و رنگی به خود میگیرد؟ حداقل این ناسازی یا پارادوکس، وجدان و معرفت متزلزل فرد را نشان میدهد. هم چنان نمیگذارد که گناه مفهوم مطلق متافزیکی خود را در هنجارها و ارزشهای متعارف منعکس سازد.
با این تصور که از پورنوگرافی و نمایش اندام زنانه و اندامهای جنسی و شهوانی ارائه کردم، این تصور پیش میآید که من به نقد آن دسته از فمینیستهایی میپردازم که پورنوگرافی را به دلیل نگاه تحقیر آمیز مردان به اندامهای جنسی زنانه در هنگام سکس مورد نقد قرار میدهند. (14) اما، پورنوگرافی کارویژهای بیشتر ازین را در بازتولید گفتمان سکس و تعریف اندامهای جنسی و سامان دادن نظم نشانه شناسی جنسی مردسالار انجام میدهد. تخیل جنسی در هجوم پورنوگرافی اگر از یک سو مجال برای پراتیک امیال انتزاعی جنسی مییابد، ولی از سوی دیگر این تخیل در حدود همان قلمرو شمایل پیدا میکند که پورنوگرافی به ترسیم آن پرداخته است: نادیده انگاشتن جغرافیای متنوع لذت زن و تمرکز بر دخول. پورنوگرافی به ویژه در شرایط ویرانی تخیل جنسی به گفته سیمون دوبووار، سطح خشن سکس را آشکار ساخته و آن را فاقد ماهیت و ظرافتهای عاطفی و عشقبازی میسازد. یعنی نر از طریق انزال خود را از بند ترشحاتی که بر او سنگینی میکند، میرهاند. (15) بیگمان پورنوگرافی زنانگی را بر اساس مقولهها، ارزشها و دسته بندیهای نظام مردسالار تعیین و تعریف مینماید. اما این نکته آشکار است که نمایش در تمام سطوح خود به صورت چندگانه عمل میکند، البته بستگی به این دارد که موقعیت گفتار، نوشتار و نمایش به چه صورت باشد.
منابع
12) جامعه شناسی روابط جنسی/ همان 20
13) میلان کوندرا / پرده /کتایون شهپر راد و آذین حسین زاده/ ص 177
14) جین فریدمن / فیمینیسم /فیروزه مهاجر/ ص102
15) سیمون دوبووار / جنس دوم /قاسم صنوعی/ جلد دوم/ص 154
No comments:
Post a Comment