سکشواليته: برزخ سرکوب، پورنوگرافي و اضطراب ضدلذت - بخش دوم


 تراژدی نمایش و تخیل شادمانی جنسی

واژه ی تراژدی را برای نمایش و تخیل شادمانه ی جنسی بخاطر این به کار می برم که رهایی سکشوالیته در ضمیر سوژه، همچون حسرت بی پایان و عصیان خاموشی است که فرد به گفته ی میشل فوکو در درون دستگاه های طرد، ممنوعیت و تقسیم بندی(6)دچار آن می شود. او تنها با پورنوگرافی، فرافکنی جنسی، تخیل اندام های زنانه، تحقیر زنانگی، استمنا و ازدواج به خاطر رهایی از فشار تخلیه و انزال با این دستگاه ها رو در رو می شود؛ اما، با تمام این، سر انجام آن به نقد گفتمان مسلط جنسی راه نبرده، بلکه فرد در برزخ پارسایی و نفس شیطانی که یک چشم انداز کاملا مذهبی است، با احساس حقارت در خود به تحقیر سکشوالیته به دلیل احترام به معنویت اخلاق متعارف می پردازد. (7) اراده برای سرکوب امیال جنسی، ناشی از خواست و تمایل آزادانه برای کنترل غریزه نیست، ترس به خاطر سرکوب و ممنوعیت توام با مجازات و انضباط است که فرد را به قبول اجتماعی و نه فردی نظام تنبیه و انضباط وا داشته و برهم زدن هنجارها و انضباط را با آگاهی گناه آلود و وجدان ملامت کرده می پذیرد. به صورت تناقض آمیز اگر چه اخلاق متعارف بدون در نظر داشتن زمینه های تاریخی، سکشوالیته را در چارچوب هنجار و کردار تعریف می نماید و در حوزه عمومی به واسطه ی اقتدار نهادها آن ها را بسط می دهد، ولی این هنجار و کردار پیشینی در حوزه خصوصی، بدون فشار و مجازات همچون میل آزادانه ی سوبژکتیو مورد قبول قرار نمی گیرد. به همین خاطر طرفداران گفتمان سکشوالیته مسلط، از در اختیار داشتن حوزه ی عمومی شادمانند، ولی حوزه ی خصوصیف جایی که غریزه ی جنسی رها از هراس اشباح گناه و تنبیه به بازی می پردازد، همچون سرزمین بیگانه برای مخاطبان حوزه ی عمومی دست نیافتنی می نماید.
 سکشوالیته در تمام نهادها رسوخ کرده و از مساله ی خصوصی به مساله ی روزمره و عمومی تبدیل شده؛ ولی ممنوعیت و سکوت به دلیل تظاهر رسمی همچنان به سرکوب گفتمان انتقادی سکشوالیته می پردازد. البته این روزمرگی عمومی، ناشی از به رسمیت شناخته شدن اجتماعی مباحثه در باره ی سکشوالیته همچون غریزه ی رها از هر نشانه و قضاوت نیست؛ سکشوالیته به واسطه مکالمه های پنهان و اظهار تخیلات جنسی، روابط پنهان زنان و مردان، سوءاستفاده جنسی از زنان وکودکان در مکان های پوشیده، تکثیر پورنوگرافی به وسیله عکس و نمایش در مکان های پوشیده و ... نشانه های عمومی شدن سکشوالیته بر خلاف انتظار اخلاق متعارف است. همین نشانه ها گواه به رسمیت شناخته شدن گفتمان سکشوالیته است که به ناخودآگاه وضعیت انتقادی را نسبت به منظر و اخلاق جنسی مسلط می آفریند. امروز، اگر چه امکان آن در حد صفر است، تمایلات جنسی بایستی از مکان ها و مکالمه های پوشیده به حوزه ی عمومی گفتار، نوشتار و نمایش انتقال یابد. این آگاهی انتقادی به ناگزیر بر این نکته انگشت می گذارد که سکس در درون دستگاه های رسمی اخلاق متعارف ابداع شده و بر خلاف میل این دستگاه ها، گفتمان سکس در حال بازتولید و تکثیر شدن است. "هر جا که گفتمانی باشد در کنار آن تعارضی نیز میان کنترل کنندگان آن( یعنی کسانی که مشخص می سازند چه می توان گفت و چه نمی توان گفت) و کسانی که از حق بازنمایی خود در آن گفتمان منع شده اند، وجود دارد. هر جا که سرکوب باشد مقاومت نیز وجود دارد: یک رژیم هر قدر هم که ایجاد هراس کند، مردم راه هایی برای مقاومت در مقابل آن پیدا می کنند... بدون مقاومت، جامعه چیزی برای سرکوب ندارد، و بدون سرکوب چیزی برای مقاومت کردن نداریم. بنابراین رفتارهای جنسی معین حاصل از نافرمانی را پیش از آن که قربانی سرکوب بدانیم باید نتیجه ی سرکوب قلمداد کنیم"(8)
 مدافعان گفتمان مسلط سکشوالیته، در برابر رهایی امیال و تخیلات جنسی به خاطر حمایت از کرامت و رستگاری انسانی مقاومت می نمایند. این مقاومت تنها ناشی از ارزش های یک دستگاه مذهبی یا اخلاقی نیست، بلکه عادت دیرپا و سنت دیرین تمد ن های کهن، آن را ایجاب می نماید. اما مشکل مدافعان گفتمان مسلط این است که در برابر پرسش ها به خشونت و رجعت به اصول غیرقابل نقد، توسل می جویند. این کار باعث پرهیز از گفتگوی انتقادی در حوزه ی عمومی و رواج تندروی به خاطر حفاظت از ارزش های اخلاقی می شود. ولی به ناگزیر اگر آزادی خردورزی به عنوان یک هنجار عمومی پذیرفته شود پرسش های زیادی در انتظار آنها خواهد بود. تجربه ی تلخ تاریخی نشان داده است که تنها پناهگاهشان موعظه در میان جماعت اندک و تبلیغ نفرت و تندروی به خاطر از دست ندادن آخرین پناگاه هااست.

 انتزاع سوژه و نابودی تخیل جنسی

با تراژدی نمایش و پایان تخیل شادمانه ی جنسی و ابداع سکشوالیته، سوژه انتزاعی به لحاظ جنسیتی نیز تولید می شود. سوژه انتزاعی، تراژدی نمایش را به معنای پایان بازی آزادانه ی غریزه و تخیل جنسی می داند که با حسرت، اندوه، سرگردانی و ملامت همراه است. همچنان این تراژدی به ویرانی تخیل جنسی کمک می کند. زیرا امیال انتزاعی نمی تواند تخیل را که امر تجربی و روزمره است، بیافریند. ویرانی تخیل جنسی در قدم نخست به بازگشت مداوم به کنش غریزی جنسی، یعنی محدود شدن شعور جنسی بر "آمد و رفت مداوم آلت مردانه در مهبل" و به گفته لوس ایریگاری مشروعیت دادن به " آلت سالاری مردانه... که نه اندام جنسی زنان، نه تخیل و نه زبانشان در آن جایی باز نخواهند یافت"، می انجامد. (9) در تجربه متعارف نرینگی، هرگاه سوژه در باره جنسیت خود می اندیشد، نخستین مدلول این دال "آلت مردانه" است که یکی از بنیادهای هویت مردانه را می سازد. با نفی آلت مردانه امکان هویت مردانه برای سوژه موجود نیست. تنها آنست که به صفات دیگر سوژه معنا می بخشد. "آلت مردانه" همچون نشانه ی هویت بخش، سکشوالیته را بدون حضور تخیل، انتخاب و دفرماسیون تصور اندام های زنانه، به یک گفتمان سلطه جو رنگ و شمایل می بخشد. به هر اندازه آلت مردانه بلندتر نعوظ کند، مقاومت بیشتر نشان دهد و سفت و برهنه همه مردان را به تحسین وا دارد، اقتدار نرینگی را برای فرمانبری زن بیشتر می نماید. در این نمایش اصیل گلادیاتوری، تمایلات روز افزون عاشقانه ی زن نسبت به مرد، احترام و قایل شدن پرستیژ از طرف او نسبت به مرد، تابع صفات مردانه ی آلت مردانه است: تنها راه تصاحب زنانگی و آشکارشدن افتخار و پرستیژ مردانه. البته گفتمان آلت سالار مردانه ی سکشوالیته مسلط نمی تواند گفتمان منتقدی را برتابد که آلت مردانه را در نظم سکشوالیته به یکی از نشانه های ارضای امیال جنسی تقلیل دهد، نه عنصر بنیادین و برتر در سکس. البته این وحشت قابل درک است که با شالوده شکنی گفتمان مسلط سکشوالیته، به یکباره منزلت آلت مردانه به اندازه ای فرود بیاید که در کنار دیگر نشانه ها و کردارهای جنسی جای بگیرد و پرستیژ و اقتدار مردانه دیگر ناشی از اقتدار آن نباشد. از سوی دیگر این فرودستی آلت مردانه مجال پدیدار شدن اندام های جنسی و تخیل و خواست جنسی زنانه را فراهم می سازد. با این فرودستی به گفته فیلسوف-فمینست فرانسوی لوس ایریگاری این ایده از رونق می افتد که "ناحیه های شهوت زای زن چیزی جز یک اندام جنسی-خروسه نیست که تاب قیاس با اندام ارزشمند آلت مردانه را ندارد، یا چیزی جز حفره- لفافه ای که در همخوابگی، آلت مردانه را در بر می گیرد و مالش می دهد: نوعی اندام غیرجنسی یا اندام جنسی مردانه که به درون خزیده تا خود را نوازش دهد.(10)
 با این شالوده شکنی، ترس از اختگی و انکار مردانگی، سوژه را به وحشت و هراس می اندازد. این هراس ناشی از از دست دادن افتخار و بدن زن و نظارت بر اوست. اما سوژه چرا این قدر به وحشت می افتد وقتی امکان یافتن بدیل برای آلت مردانه را دارد؟
 نخستین گمانه، ویرانی تخیل جنسی سوژه به دلیل گفتمان آلت سالاری مردانه است. او که تمایلات و اندام های جنسی زنانه را انکار کرده، اکنون این اندام ها و تمایلات را در مقابل، همچون سرزمین هرز و سترونی می بیند که تمام گوشه ها و نقاط آن ناآشنا و بیگانه است. او سال ها به این اندام ها به عنوان نشانه های گناه، امر وسوسه انگیز و انحرافی، و در اسطوره ی آفرینش به منزله  عامل سقوط نگریسته است. به گفته ی کارن هورنای روانپزشک، سوژه با نقد خودشیفتگی که ریشه در آلت سالاری مردانه دارد، باید هراس خود را از این اندام ها بکاهد. هورنای، با تبارشناسی این وحشت، اساطیری را که در باره زنانگی پرداخته شده، بازتاب آن هراس مردانه می داند. (11)
 اگر سوژه بخواهد بر این وحشت فایق آید، باید به بازسازی تخیل جنسیش بپردازد. این بازسازی ممکن نیست مگر انتزاعی بودن سوژه با عرفی شدن گفتمان انتقادی سکشوالیته واسازی شود. تخیل جنسی به کشف دوباره تمایلات و اندام های جنسی زنانه کمک می کند. اگر سوژه به نظام نظارت، تنبیه و کنترل امیال جنسی تن بدهد این انتزاع را به چه صورت می تواند مورد نقد و باز بینی قرار دهد؟
 فرد به دلیل پذیرفتن مشروعیت هنجارها و قواعد کیفری، به ناگزیر به انحراف غریزه و امیال جنسی تن می دهد و تا زمانی که تخیل جنسی باز سازی نشود نظام آلت سالار مردانه همچنان گفتمان مسلط جنسی را سرپا نگه می دارد.

   منابع:

6) میشل فوکو/نظم گفتار/باقر پرهام/ص 14-15
7) آندره مورالی دانینو / جامعه شناسی روابط جنسی / حسن پویان/ص 45
 8) پست مدرنیزم/همان 246
9) لوس ایریگاری / آن اندام جنسی که یک اندام نیست / نیکو سرخوش و افشین جهاندیده/ 485-489/چاپ در مجموع مقالات: از مدرنیزم تا پست مدرنیزم/ ویرایش لارنس کهون
10) کارن هورنای / روان شناسی زنان /سهیل سُمی/ص 163
11) از مدرنیزم تا پست مدرنیزم/همان 482

No comments: