اندیشه ی من ، خود من است

اندیشه ی من ، خود من است : برای همین است که نمی توانم واایستم. من به وسیله آنچه می اندیشم وجود دارم ... و نمی توانم خودم را از اندیشیدن باز دارم .در همین لحظه - چه ترسناک است - اگر وجود دارم ، به این سبب است که از وجود داشتن دلزده ام . منم ، منم که خودم را از نیستی که خواهانشم بیرون می کشم : نفرت و بیزاری از وجود داشتن هم شیوه ای است برای واداشتنم به وجود داشتن ، به فرو بردنم به درون ِ وجود . اندیشه ها مانند سرگیجه ای از پشتم زاده می شوند ، احساسشان می کنم که پشت سرم زاده می شوند ... اگر ادامه بدهم ، می آیند اینجا در جلو ، میان چشمهایم - و من همچنان راه میدهم ، اندیشه می بالد ، می بالد و عظیم فرا می آید ، یکسره پرم می کند و وجودم را نو می گرداند . آب دهنم شیرین مزه و تنم گرم است . احساس ِ بی مزه گی می کنم . چاقویم روی میز است . بازش می کنم . چرا که نه ؟ به هر حال ، یک خرده تنوع است .دست چپم را روی بسته ی کاغذ می گدارم و ضربه ای جانانه به کف دستم می زنم . حرکتش یکباره بود . تیغه سر خورد ، زخم سطحی است . ازش خون می آید . خب که چه ؟ چه تغییر کرد ؟با اینهمه ، روی کاغذ ِ سفید با رضایت ِ خاطر ، در وسط سطرهایی که کمی پیش نوشتم ، به چاله ی خونی نگاه می کنم که دیگر جزو من نیست . ...

تهوع - سارتر - امیر جلال الدین اعلم

نابرابری و خشونت طلبی، برابری و خشونت ستیزی

اول) کارل پوپر پرسش فلسفه سیاسی ماقبل مدرن را "چه کسی باید حکومت کند؟" و پرسش فلسفه سیاسی مدرن را "چگونه باید حکومت کرد؟" می داند. لئو اشتراوس تفاوت را در حقوق و وظیفه می داند. در دوران پیش مدرن حقوق ناشی از تکالیف بود، اما در عصر مدرن حقوق بر وظایف تقدم دارد و تکالیف از حقوق فرد ناشی می شود.

دوم) عضو جامعه پیش مدرن رعیت نام دارد. رعیت بالذات فاقد ارزش است و تنها در صورتی که حاکم او را «ببیند» یا «بشناسد» اهمیت می یابد.

عضو جامعه مدرن شهروند نامیده می شود، کسی که مطابق قانون یا عرف به عضویت کامل یک اجتماع سیاسی درآمده است.

مبنای دموکراسی قبول برابری همه آدمیان با یکدیگر است. عده ای چنین صورتبندی کرده اند:

الف- همه آدمیان از یک جهت اساسی با هم برابرند.

ب- با برابرها باید رفتار برابر داشت.

ج- آن جنبه یکسان بودن (انسانیت) برای توجیه دموکراسی ضروری است.

سوم) حقوق شهروندی سه نوع است:

الف- حقوق مدنی: حق مالکیت، آزادی بیان و مذهب، حق دادرسی یکسان و ...

ب- حقوق سیاسی: شرکت در انتخابات، حق انتخاب شدن، نافرمانی و ...

ج- حقوق اجتماعی: بهداشت و درمان، تامین اجتماعی و ...

چهارم) سنت گرایان تجددستیز در ایران به گونه ای دیگر می اندیشند:

"مغالطه عمیق این افراد آنست که همانطور که انسان ها در انسانیت یکسانند، در شهروند بودن هم یکسانند...این مغالطه است که چون انسان ها در انسانیت یکسان هستند پس شهروند درجه یک و دو نداریم. انسان درجه یک و دو نداریم اما می توانیم شهروند درجه یک و دو داشته باشیم." ((مصباح یزدی، آریا، 28/9/77))

در اینجا دو گفتمان در مقابل یکدیگر قرار می گیرند. پارادایم سنت که «تکلیف مدار» است و پارادایم تجدد که «حق مدار» است. پارادایم سنت مبتنی بر نابرابری حقیقی و حقوقی آدمیان است. در پارادایم مدرن برابری حقوقی شهروندان یک اصل فرامکتبی است و هیچ دیدگاهی نمی تواند به بهانه «تفاوت فرهنگی» آن را نادیده بگیرد.

این دیگاه دو پیامد را به دنبال دارد:

در سطح نظری نیازمند بازسازی سنت به گونه ای در تضاد با مدرنیته است.

در سطح عملی نیازمند بازتولید «اجتماع پیش مدرن» است. این بازتولید ممکن نیست مگر از راه خشونت.

بشر جدید به اختیار «نابرابری حقوقی» را نمی پذیرد، پس باید به اجبار آنان را به شهروندان درجه اول و درجه دوم تقسیم کرد.

پنجم) گسست معرفتی پارادایم سنت و مدرنیته با هیچ ملاتی پرکردنی نیست. باید از بین این دو گفتمان یکی را برگزید. خشونت طلبی و خشونت ستیزی یکی از ملاک های انتخاب است.