سکشواليته: برزخ سرکوب، پورنوگرافي و اضطراب ضدلذت - بخش چهارم


نمایش رسانه­ای سکشوالیته:حافظه اضافی برای تخیل جنسی

در درون اقتصاد رسانه ای، اندام های زنانه و نمایش جنسی زنانه، بر اساس نظام کالایی بازار تعریف می شود. تمام آنها همچون کالایی برای مشتریان- مخاطبان رسانه ها- است که سود به عنوان اصل ارزشدهی به کالا، اولویت داده می شود؛ و در این وضعیت، کدام چرخشی در موقعیت اندام های جنسی زنانه و نمایش آن به خاطر نقد گفتمان سرکوب و نظارت جنسی روی نمی دهد. همچنان اندام ها و نمایش جنسی، همچون وسوسه ای مخاطبان را در پای ماهواره ها، تلویزیون ها، فیلم و ویدیو و اینترنت، برای دست یافتن به لذت می نشاند. "وسوسه" به لحاظ ماهیت تنها برای مخاطبان سرکوفته، فضای مشروع تخیل جنسی را نمی سازد، بلکه با یادآوری غریزه و تمایل، تدوام فعالیت، انگیختگی و سر خوشی جنسی را برای تمام افراد فراهم می سازد. "وسوسه" و "کالایی شدن"، رسانه ها را در پی این می اندازد که تمام نشانه های جنسی را تا بی نهایت انتشار دهند. دیالکتیک این انتشار در آن است که حوزه عمومی- جایگاه ممنوع رسوخ سکشوالیته- به ناگزیر نشانه های جنسی را به عنوان یک کالای بازرگانی می پذیرد و به دلیل فضا های مجازی جنسی، در حوزه خصوصی افراد نیز کشانده می شود. زیرا خانواده که بنیاد های اخلاق متعارف را محکم نگه میدارد، به این دل خوش است که نشانه های جنسی رسانه ای و فضا های مجازی آن، واقعیت ندارند. به همین خاطر فیلم و سریال هایی که نمود های برهنه از روابط، نمایش اندام های تحریک کننده اما پوشیده و دعوت به تجربه بدن ها و لذت ها دارند، بدون سانسور در حوزه خصوصی راه پیدا می کنند. انتشار نشانه ها در حوزه خانواده به معنای متقاعد ساختن افراد به تغییر رویه های جنسی نیست، بلکه نخستین واکنش و نشانه ی تغییر رویه ها، کم کردن حساسیت و رسوخ تخیل جنسی و منابع تقویت آن در حوزه خصوصی و عمومی است.

 به غیر از انشتار نشانه ها ونمایش اندام ها در رسانه ها، هر گونه نمایش در وضعیت موجود به معنای نمایش زنانگی است. زیرا بیرون از رسانه ها زن حق نمایش اندام ها و جذابیت های جنسیش را ندارد. نرینگی به دلیل عدم جذابیت تبلیغاتی و کالایی از این نمایش بهره ی گسترده ندارد. زیرا، فراموش نکنیم در حوزه عمومی، سکشوالیته مرد سالار چگونگی و هویت انتسابی نمایش ها را تعیین می کند. حد و مرز نمایش اندام ها به وسیله نرینگی و در چارچوب ارزشهای محافظه کار و غیر پویا تعیین گردیده، و این حد و مرز ها فردیت و اراده ی زنانه را به رسمیت نمی شناسد. حالا اگر نرینگی تا اندازه ای با نمایش رسانه ای اندام ها و تمایلات جنسی زنانه و مردانه مماشات می کند، این مماشات ناشی از نگاه مردانه به نمایش رسانه ای می شود. این نمایش به دو گونه می تواند پا را از حد و مرزهای موجود فراتر بگذارد. یکی، به دلیل تزویر دایمی نرینگی است که در بالا از آن به پارادوکس تمایل و ارزش یاد شد، و دوم، به باور نرینگی، این نمایش، یک نمایش واقعی از اندام ها و کردار جنسی نیست. اندامهای زنانه، تنها در سطح تصویر باقی مانده، و حوزه عمومی از وجود این نشانه ها پاک است. سوژه مردسالار بی میل نیست که رسانه ها بدون این که او را با کدام تناقض ارزشی مواجه کنند، به نمایش اندام ها و جذابیت های جنسی بپردازند. انگار، این نمایش ها برای ارضای تمایلات مردانه به مصرف می رسد و باید هم چنان دوام داشته باشد. اما این به آن معنا نیست که فضای مجازی رسانه ها در حوزه عمومی راه پیدا کرده و به عنوان یک اصل پذیرفته شود. زیرا هر نمایش که در آن تمایلات و تخیل جنسی زنانه به عنوان یک امر مستقل و خارج از نظارت مردانه مطرح شود، قابل حذف است. به خاطر آن که تمایلات و تخیل جنسی زنانه بخشی از مالکیت مردانه است و باید به دلیل خصوصی بودن مالکیت از حوزه عمومی حذف گردد. بخشی از حذف نشانه­شناخت زنانگی، حذف نمایش اندام های زنانه در قالب نظام پوشاک و آرایش است که نظام لباس و چگونگی آرایش زنانه، به مرد سالاری کمک می نماید تا نظم سلطه جویانه اش را حفط کرده و مردسالاری، مالکیت خصوصی بر نمایش جنسی زنانه را در کنترل خویش داشته باشد.
اولین هجوم رسانه ها به نظام پوشاک و آرایش زنانه مردسالار است. آنها به خوبی می دانند که در این نظام، جذابیت جنسی که مردسالاری از آن به عنوان خصلت روسپیگری زنانه یاد می کند، مد نظر گرفته نشده است. زیرا، با نظام آرایش و پوشاک مرد سالار اندام های زنانه و تمایلات جنسی نمی تواند به عنوان یک کالا یا یک وسوسه ی عمومی در بیایند. زیرا در اقتصاد رسانه ای، مصرف کنندگان، مردان و زنان بیشماریند که به لحاظ ارزشی اگر چه در حوزه عمومی به خصوصی بودن اندام ها و تمایلات جنسی باور دارند، ولی باز هم به صورت متناقض، خواهان این نمایش رسانه ای وسوسه انگیزند. رسانه هایی که با دنیای آزاد سر وکار دارند، این محدودیت را برای کالایی ساختن و نمایش زنانگی ندارند. به هر حال نظام سکشوالیته مردسالار، دوخصلت نمایش را در رسانه ها نمی تواند انکار کند: اول اندام های جنسی قابل نمایش، دیگر به حوزه خصوصی و برای افراد معدود، تقلیل نمی یابد؛ و دوم نظام آرایش و پوشاک به سوی جذابیت زنانه و نمایش اندام های تحریک­آمیز برای مصرف مردان و زنان در حوزه عمومی و خصوصی پیش می رود.
بدون شک تمام این دلایل به معنای این نیز هست که اجتماع در برابر این گونه نمایش از خود واکنش نشان می دهد. اما مجموع واکنش ها به شدت پراکنده و بسی طنز­آمیز است. به صورت طبیعی وظیفه پاسداری از اخلاق عمومی و مجموع میراث های ارزشی بر دوش دولت است. دولت به صورت خشونت بار برای مبارزه با پدیده هایی که اخلاق عمومی را به انحراف می کشاند، مبارزه می نماید. به همین خاطر محور تلاش های نهاد ها و گفتمان های رسمی تیوریزه کردن عمومیت روش ها و خواست ها در قالب اقتدار و خشونت دولتی است.  در کنار اعمال خشونت بار دولت و واکنش تند نهاد های مذهبی، موجی از پروپاگندا و تبلیغات در جامعه به راه می افتد تا مردم قانع شوند ارزش ها و میراث های فرهنگی آنها در خطر است و با همکاریشان، با پدیده های انحرافی مبارزه صورت گیرد. تا اکنون این مبارزه در زیر نام "تهاجم فرهنگی" ادامه داشته و با وجود شکست پروژه مبارزه با تهاجم فرهنگی، هنوز محور تبلیغات ، گفتمان کلاسیک جلوگیری از تغییرات فرهنگی با رویه افلاطونی است: هرتغییر منجر به فساد می شود.
نهاد دولت از یک سو برای مبارزه با پدیده های جنسی به نیابت از اجتماع به نبرد بر می خیزد، ولی سازوکار های کنترل و مجازات نمی تواند انتشار رسانه ای سکشوالیته را به دلیل جهانی شدن ارتباطات، کنترل نماید. سختگیرترین حکومت ها به لحاظ مبارزه فرهنگی مانند حکومت ایران، جریان قوی از "زیر زمینی شدن کالا های سکس" را تقویت نموده اند. اگر چه با خشونت تمام این حکومت حوزه عمومی را از مظاهر سکشوالیته در امان نگه داشته، اما تمام پدیده های ممنوع به صورت گسترده و زیر زمینی در حال انتشارند .
 چالش اصلی که دولت نمی تواند به نمایندگی از محافظه کاری مسلط به آن پاسخ بگوید، جذابیت فوق العاده ی رسانه ها و وسوسه فراگیر سکس در قالب تبلیغات و نظام پوشاک و آرایش رسانه ای است. خانواده به عنوان حوزه کنترل و نظارت، ورود کالاهای رسانه ای را با سانسور و سختگیری اندک به دلیل صمیمت و عاطفی شدن روابط، آسان می سازد. ماهواره ها، شبکه های تلویزیونی، اینترنت، فیلم ها با زبان اصلی و با زیر نویس، تغییر در پوشاک و آرایش به منظور جذابیت جنسی و ... در درون اقتصاد خانواده به مصرف می رسد. تبلیغات و تلاش های نهاد دولت و دستگاه های فرهنگی آن در محافظت از خانواده، در این نقطه با شکست مواجه می شود، بدون این که تجدید نظری در رویه های کیفری و تبلیغاتی نهاد ها صورت بگیرد. به راستی این پرسش بسیار مهم است چرا دولت به مثابه نهاد پاسدار اخلاق عمومی نمی تواند شهروندانش را قانع نماید که رویکرد آنها به رسانه ها چه ضربه­ی بزرگی به اخلاق عمومی می زند؟ البته ایدئولوگ های مذهبی حکومت، وقتی با این پرسش رو به رو می شوند، صحبت از ضعف عمومی اخلاق و گسترش حوزه های انحراف و سستی مذهب می کنند، ولی به دلیل گسترده بودن تمایلات اجتماعی، این داوری ها بسیار کلی و فاقد تاثیرگذاری به نظر می رسد. البته پرسش بزرگتر که در گستره ی فلسفه سیاسی مطرح می شود این است که در این گونه رویکرد ها، آیا دولت آن نهاد مناسب و مشروع است که بتواند میل شهروندان را در چارچوب قواعد و ساختار ها تابع یک نظم دلخواه و متعالی ارزشی نماید؟ دولت با کدام مکانیزم با خواست و اراده شهروندان خود به مکالمه و مبادله نظر می پردازد تا شهروندان چرخش ها و تغییرات را در حوزه علایقشان بازگو نمایند؟ رویه های عام ابراز علایق عمومی که بیشتر در گفتمان دموکراسی مطرح است، به دلیل توتالیتاریسم دولت و اجتماع در کشور ما به آسانی قابل اجرا به نظر نمی رسد. فرآیند از خود بیگانگی دولت که حاصل فاصله میان اراده دولت پدرسالار و علایق عمومی شهروندان می باشد، منجر به تقلیل علایق آنها به فرامین حکومتی و قواعد عرفی می گردد؛ بدون این که این علایق از خود بیگانه شده، خاستگاهی در میل آزادانه شهروندان داشته باشد. این نظر پرسش بعدی را نیز مطرح می نماید که اگر تضاد در بستر علایق عمومی تا این حدی از آگاهی برسد، ارتجاع و تمامیت­خواهی دولت به ناگزیر در یک انقلاب خونین یا در انقلاب های مخملی سرنگون می گردد. اما، مجموعه ی از خواست ها در درون اراده و خواست سیاسی مطرح نمی شود تا در حوزه علایق عمومی رویکرد ها و گفتمان های بدیل و انتقادی شکل بگیرد.

No comments: